Cry's Blog

ما عظیم تر از آنچه هستیم که می اندیشیم ...

ما عظیم تر از آنچه هستیم که می اندیشیم ...

Cry's Blog

بلاگ " شوالیه " ، متفاوت ترین بلاگ من خواهد بود . ممکنه شما توی این بلاگ دچار گیجی بشید اما عیبی نداره ، بهتون قول میدم عادی میشه براتون ! اما حالا چرا " شوالیه " ؟ خب راستش دیگه برام اسم بلاگ مهم نیست ، مهم نوشته هامه که شما میخونید و بهم فکر میکنید ، " شوالیه " رو هم چون در فارسی و انگلیسی از کلمه ش خوشم میاد قرار دادم بعنوان اسم بلاگم که ممکنه بعدا تغییرش بدم دوباره . اما اسم من محمد مهدی هست و با اسم مستعار Leo ( لـئــو ) و Cry ( گریه ) شناخته میشم . دلایلش رو هم لازم نمیدونم اینجا توضیح بدم . تازه هم دارم با فرهنگ بلاگ نویسی آشنا میشم و امیدوارم نظرات گرمتون رو از نوشته های سرد و بی روح من دریغ نکنید .
راه های ارتباط با من :
ایمیل : lvlr_@live.com
ایمیل : Mr.Cry@my.com
Telegram تلگرام : MrCry@

تــــــو را نــمـــیـــدانـــــمـ ...

دوشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۳، ۱۰:۰۸ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

لبخند توهین آمیز عشق در رابطه با لحظه لحظه های جدایی ما هر لحظه به خود اجازه ی تجاوز داده و وجود من رو مورد آزار خود قرار میدهد ، تو را نمیدانم !
با قلم مویی بهاری و زنده بر بوم خاطره های رو به رنگ خاکستری رفته ی ما اندکی از رنگ گرما و بیداری میزند و خدا میداند که این گرما با وجود من چه میکند ،
تو را نمیدانم !
عشق تلاش میکند دوباره و صد باره اما دیو غرور ما لحظه های نزدیک شدن ما رو در قصر لجبازی اسیر خود کرده و به آن مجال فرار را نمیدهد ...
وای که چه زیبا عشق تلاش میکند !!!!
تلاش میکند برای دوباره پیوستن علاقه های عسلی و شیرین ما ...
آری عشق هم سود خواهد برد ....
سودی که ممکن است هیچ وقت به پایان نرسد ...
کاش ! کاش میشد روزی می رسید که ارباب پیوند ها می آمد و پا بر این سرزمین ویران شده ی قلب ما می نهاد و سلطه ی بزرگ و خشم آلود دیو سر نگونی ها ، غرور را ریشه کن می کرد و دوباره بهار عشق را در ما زنده میکرد .
روزی بود که از عقل اسم این ارباب را پرسیده بودم ! آری پرسیده بودم او محبت است .
وقتی که فکر آمدن محبت را میکنم روحم پر میگیرد و می خواهد پرواز کند رو به عالم زیبایی ها و ندایی برایم بیاورد .... نه فکر کنم منتظرم ، آری منتظر ....
در خلوتی که با عقل داشتم خاطره ای شنیدنی از او شنیدم که در مزرعه فکر و روانم دانه های خیال را کاشت و جوانه های آن را در من پرورش داد و برایم این چنین گفت که لحظه ای محبت را ملاقات کرده بود و در آخر از او کلامی جاوید و ماندگار هدیه گرفته بود کلامی اینچنین که " دل به دل راه دارد " ، آن کلام زیبا را ، شنیدم و خیال کردم ... شنیدم و به رویا ها سلام کردم ... شنیدم و گفتم : من دوستت دارم ،

تو را نمیدانم !

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۶/۲۴
Mohammad Mahdi

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی